کد مطلب:12394 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:209

دومین بیعت عقبه یا بیعت کبری
مصعب به مكه آمد و اسلام اهل مدینه را به اطلاع پیامبر رسانید. آن حضرت شادمان شد. سپس جمعی از انصار در موسم حج به مكه آمدند و بیعت دوم عقبه صورت گرفت. این بیعت در ذی حجه سال سیزدهم بعثت انجام یافت:

پس از جمع شدن هفتاد و هفت مرد و زن انصار، عباس بن عبدالمطلب رو به آنان كرده چنین گفت: ای گروه خزرج حال كه محمد (ص) را به آنچه دعوت كرده اید فرامی خوانید بدانید كه او در میان قوم خود بسی عزیز و مورد حمایت است. اكنون كه او از میان تمام مردم شما را برگزیده است خوب دقت كنید، اگر می بینید كه می توانید به او



[ صفحه 235]



وفادار باشید، و در برابر دشمنان از او حمایت كنید كاری را كه در پیش گرفته اید ادامه دهید. و اگر بیم دارید كه پس از بردن او به شهر خودتان از یاری او دست بردارید از هم اكنون او را واگذارید. زیرا او در شهر خود و در میان قوم خود بسیار عزیز و نیرومند است. در این كار تصمیم خود را بگیرید و با یكدیگر مشورت كنید و راست بگویید كه بهترین گفتار آنست كه كاملا راست و حقیقت باشد.

براء بن معرور گفت: آنچه گفتی در ضمیر ما هم بود و ما بر آنیم كه از روی وفا و راستی جانهای خود را در راه این پیامبر فدا كنیم. عباس بن عبدالمطلب گفت: ای گروه خزرج بدانید كه شما بر جنگ با سرخ و سیاه مردم با این پیامبر بیعت می كنید. اگر با فدا كردن مال و كشته شدن اشرافتان با وی وفادار خواهید ماند دست از دامن وی برمدارید كه به پروردگار سوگند كه خیر دنیا و آخرت شما در همین است. همگی همداستان پاسخ دادند كه: ما با این شرط بیعت می كنیم. اینك، ای رسول، اگر با تو وفادار باشیم نتیجه چه خواهد بود؟ پیامبر فرمود: بهشت. گفتند: دست خود را بگشا تا با تو بیعت نمائیم. پیامبر [1] كار پیمان گرفتن را به عموی خود عباس بن عبدالمطلب واگذاشت. او از آنها پیمان گرفت كه پیامبر و خانواده و یارانش را مانند خود و فرزندان خود نگهداری كنند و در راه اهداف او با هر دشمن و ستمگری از هر نژاد سیاه و سرخ بجنگند. پیامبر گفتارش را با آیه ای از قرآن و دعوت و تشویق به اسلام آغاز كرد [2] كه همانطوری كه از خانه و فرزندان خود حمایت می كنید از من حمایت نمائید. ابوالهیثم گفت: ای رسول ما را با یهودیان پیمانها و ارتباطهائی است كه آن را قطع می كنیم. نكند پس از آنكه پروردگارت تو را به پیروزیهائی نائل كرد ما را بی یار و یاور بگذاری و بجانب قوم خود بازگردی. رسول تبسمی كرد و فرمود: نه، من چنین كاری نخواهم كرد. بلكه خون خودم را خون شما و احترام و عزت خودم را احترام و عزت شما حساب می كنم. من از شما و شما از من می باشید. با هركس كه به جنگ شما برخیزد با او می جنگیم، و با هركس كه شما صلح نمائید صلح خواهیم نمود: انا منكم و انتم منی، احارب من حاربتم و اسالم من سالمتم.

وقتی كه بیعت این هفتاد و چند تن بانجام رسید پیامبر فرمود: دوازده نماینده از میان



[ صفحه 326]



خودتان برگزینید تا مسئول و مراقب جریانهای میان قوم خود باشند. این دوازده نفر كه از قبیله اوس بودند به شرح زیر انتخاب شدند:

1- ابوامامة، اسعد بن زرارة

2- عبدالله بن رواحة

3- سعد بن ربیع

4 و 5 و 6 - رافع بن مالك، براء بن معرور و عبدالله بن عمرو

7 و 8 و 9 - سعد بن عبادة، عبادة بن صامت و منذر بن عمرو. این سه تن از قبیله خزرج بودند.

10 و 11 و 12 - اسید بن حضیر، سعد بن خیثمة، رفاعة بن عبدالمنذر - این سه تن از قبیله اوس بودند.

پیامبر به این دوازده نفر فرمود: همان گونه كه حواریون برای حضرت عیسی ضامن قوم خود و عهده دار جریانها بودند شما هم عهده دار هر پیشامدی هستید كه در میان قوم خودتان روی میدهد، و من هم كفیل و عهده دار همه مسلمانانم. پس از این قرارها اعضاء به محل خویش بازگشتند، و شب را در خانه های خود آرمیدند. چون بامداد شد اشراف قریش نزد یثربیان آمدند و گفتند: ای خزرجیان، ما شنیده ایم كه شما می خواهید محمد را از میان ما خارج كنید. و از راه بیعت با او علیه ما بجنگید. مشركان یثربی قسم یاد كردند كه چنین چیزی نبوده است و ما اطلاعی نداریم. آنان راست می گفتند زیرا از آنچه شبانه انجام یافته بود اطلاعی نداشتند.

كعب بن مالك گوید: ما به یكدیگر نگاه می كردیم. در این هنگام مردم از «منی» كوچ می كردند. قریش در باب آن خبر به تحقیق پرداختند، و فهمیدند كه جریان درست بوده و قرارها و پیمانها انجام یافته است. لذا در جستجوی یثربیان كه رهسپار مدینه بودند بیرون شتافتند تا آنكه از نقطه ای به نام «اذاخر» كه زیاد از مكه دور نبود رسیدند. در آنجا به سعد بن عباده و منذر بن عمرو كه از دوازده نماینده بودند ظفر یافتند. منذر گریخت و سعد را گرفتند و دستهایش را به گردنش بستند، و در حالی كه او می زدند، و با موی سرش او را می كشیدند وارد مكه كردند. تا آنكه «ابوالبختری» بر او رحم آورد، و به او گفت: مگر در مكه با كسی از قریش عهد و پیمانی نداری؟ گفت: چرا، با (مطعم) و (حارث) كه من این دو را در یثرب پناه می داده ام. پس رفت و آن دو را آورد. سعد را از دست مشركان رها ساختند. و سعد در همان وقت كه دوستان یثربی او كه تصمیم گرفته



[ صفحه 327]



بودند در جستجوی او به مكه بازگردند به آنان ملحق شد. اینان با آمدن به مدینه اسلام را بیش از پیش آشكار ساختند.

آغاز هجرت

پس از بازگشت هفتاد و پنج تن از افراد بیعت دوم عقبه به مدینه و آگاهی قریش از بیعت قبیله اوس و خزرج با پیامبر، سختگیری و آزار قریش نسبت به مسلمانان در مكه شدت یافت. زندگی تا آنجا برای مسلمانان طاقت فرسا شد كه رسول خدا اجازه هجرت به آنان داد. به آنان فرمود تا به مدینه و نزد برادران انصار خود بروند كه خداوند آنجا را محل امن قرار داده بود. این هجرت از ذی حجه سال سیزدهم بعثت آغاز شد.


[1] بنا بروايت يعقوبي.

[2] به روايت ابن اسحاق.